ناتانناتان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

مامی ناتان

قسمت بیستم از خاطره

سلام به همه خاله های عزیزم من گرفتارشدم از دست این مامان جونیم ای خدا کی میشه خودم نوشتنو یاد بگیرم وخودم براتون بنویسم واز دست این مامان جونی تنبل نجات پیدا کنم اونوقت میتونم دیگه زن بگیرم خخخخخ شب یلدا و سفره کوچولوی ما موهای من خیلی بلندشده اما چون فلفلیه معلوم نیست گفتین نه؟این هم مدرکش این هم بعداز حموم پنجم بهمن نامزدی دخترخالم بودوما رفتیم تهرون این هم سد زیبای منجیل این هم لباس عیدم که نامزدی دخترخاله هم پوشیدم خب آخرین خبر اینه که من آقا شدم بزرگ شدم روم به دیفال میرم دستشویی ودیگه مامانی زحمت نمیکشن ومنو پوشک نمیکنن وبابایی هم دیگه از خریدن پوشک راحت شده خخخخخخ ووقتی یک ماه از این اتفاق بزرگ گذشت...
11 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامی ناتان می باشد